اسماعیل بن بلبل
اِسْماعیل بن بُلْبُل، ابوالصقر (مق جمادی الاول 278/ اوت 891)، از دیوانیان و وزرای خلفای عباسی در سدۀ 3ق.
از زندگی او پیش از وزارتش اطلاع اندكی در دست است. در روایتی از صولی تولد او 230ق یاد شده است (نك : ذهبی، 13/ 201)؛ اسماعیل خود را از بنی شیبان و عرب قلمداد كرده است (مسعودی، مروج...، 4/ 228)، گرچه این انتساب را نادرست شمردهاند (ابن طقطقی، 252-253) و سوردل (نك : EI2, IV/ 189)، او را ایرانی یا از مردم ماوراءالنهر دانسته است. روایت ابن طقطقی مبنی بر آنكه ایام كودكی اسماعیل به سختی گذشته است (ص 252)، با داستانی كه دربارۀ دستگیری مالی یكی از نزدیكانش - ابوالعیناء - از او آوردهاند (حصری، 3/ 808؛ ابوحیان، 1/ 85) همخوانی دارد. از یك بیت هجایی ابن رومی بر میآید كه اسماعیل گویا مدتی نیز اجارهدار یكی از دیوانها بوده است (ابن طقطقی، 253). اما از آنجا كه الموفق برادر المعتمد خلیفه كه رشتۀ امور خلافت را در درست داشت، در 265ق او را به جای حسن بن مخلد به وزارت خلیفه گمارد (مسعودی، التنبیه...، 369؛ ابن طقطقی، 252؛ قس: زامباور، 7)، چنین مینماید كه اسماعیل از جملۀ دیوانیان یا از كاتبان الموفق بوده است (قس: EI2 ، همانجا). اما این دورۀ وزارت اسماعیل، دولت مستعجل بود و الموفق به شكایت خلیفه او را عزل كرد و گفت مدتی به املاكش در كوثی رود (صابی، 82). وی در شوال همان سال بازگشت و دوباره وزارت یافت، اما در رمضان 266 باز از كار بركنار و تبعید شد (صفدی، 9/ 95). سبب بركناری اخیر روشن نیست و نیز دانسته نیست كه او تا 272ق كه به جای صاعد بن مخلد، كاتب الموفق شد (طبری، 10/ 10؛ ابن اثیر، 7/ 419) و یا به روایت صفدی (همانجا) مقام وزارت یافت، چه شغلی داشته است. گرچه سوردل در جایی (I/ 316) به تبع صفدی (همانجا) و ابن كازرونی (ص 163) از 3 دوره وزارت اسماعیل سخن رانده، ولی در جای دیگر (نك : EI2)، از سومین دورۀ وزارتش یاد نكرده، و چنین مینماید كه از شوال 265 همچنان وزارت داشته، اما به سبب وجود صاعد بن مخلد به عنوان كاتب الموفق، قدرت چندانی نداشته است و از رجب 272 كه به جای صاعد منصوب شد، وزارت واقعی یافته است. طبری و ابن اثیر (همانجاها) نیز از عزل او در 266ق یاد نكرده، و فقط در ذكر وقایع 272ق آوردهاند كه الموفق، اسماعیل را كاتب خود كرد. در روایات مربوط به این عزل و نصبهای متوالی و وزرایی كه اسماعیل جانشین آنان میشد، هم اختلاف هست. چنانكه ابن كازرونی (همانجا) وزارت دوم او را پس از عزل احمد بن صالح بن شیرزاد، و وزارت سومش را پس از ابراهیم ابن مدبر آورده است (قس: مسعودی، صابی، همانجاها).
به هر حال، اسماعیل در ایام وزارتش مأمور نگهداری ابوالعباس احمد المعتضد پسر الموفق شد كه پس از خشم پدر به حبس افتاده بود. بنابر روایتی از خود المعتضد، گویا اسماعیل در بر انگیختن خشم پدر بر ضد او دست داشته، و وی در ایام حبس - به ویژه هنگام غیبت پدر - همواره از قتل خود به دست وزیر بیمناك بوده است (تنوخی، 1/ 183). اسماعیل نیز كه به سبب اسراف در خرج بیت المال و بخششهای بیحساب و مطالبۀ مالیات نابهنگام و موهوم از مردم، مورد تنفر عامه واقعشدهبود و خوداز الموفقبیمداشت (طبری، 10/ 19)، چونالموفق بیمار و رنجور به عراق بازگشت و اندكی بعد خبر مرگش شایع شد، اسماعیل ناچار در برابر مخالفان چارهای جز جنگ نیافت؛ اما چون خبر زنده بودن الموفق در رسید، نزد او رفت و همانجا ماند. ولی خانۀ او و وابستگانش را به باد غارت دادند و زندانها را شكستند و زندانیان را بیرون آوردند و از آن سوی طرفداران و غلامان المعتضد نیز او را از حبس به در آوردند (طبری، 10/ 20-22؛ ابن اثیر، 7/ 443؛ مسعودی، مروج، 4/ 228). اندكی بعد الموفق درگذشت و پسرش المعتضد به جای او نشست. المعتضد در آغاز كار اسماعیل را در وزارت ابقا كرد، اما چندان نگذشت كه در اواخر صفر 278 او را با فرزندان و اطرافیانش به حبس افكند و به تعقیب برخی از یاران و همكارانش چون ابن فرات پرداخت (ابن ابار، 175). اسماعیل نیز پس از شكنجههای بسیار در زندان مرد (مسعودی، همان، 4/ 273؛ ذهبی، 13/ 201-202).
بسیاری از نویسندگان متقدم، اسماعیل را به فضایل بسیار چون كرم، تدبیر و حسن سلوك ستوده (ابن طقطقی، همانجا؛ ذهبی، 13/ 200؛ حصری، 3/ 807 - 808)، و از مهارتش در امور دیوانی سخن رانده، و ادیب و ادب پرورش دانستهاند (قس: ابن طقطقی، 253: داستانی كه دربارۀ سوء فهم او از بیتی از ابن رومی آورده است). اشعاری نیز از او نقل كردهاند (صفدی، 9/ 95؛ ذهبی، همانجا). شاعرانی چون بحتری و ابن رومی او را ستایش كرده، و گروهی دیگر چون ابن بسام و ابن ابی فنن به هجوش پرداختهاند (ابن طقطقی، 252؛ صفدی، 9/ 98؛ مسعودی، همان، 4/ 298). گفتهاند كه مرگ خلیفه المعتضد در 289ق، یعنی بیش از 10 سال پس از قتل اسماعیل به سبب زهری بوده كه اسماعیل به او خورانده بوده است (همان، 4/ 273).
مآخذ
ابن ابار، محمد، اعتاب الكُتّاب، به كوشش صالح اشتر، دمشق، 1961م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن طقطقی، محمد، الفخری، بیروت، دارصادر؛ ابن كازرونی، علی، مختصر التاریخ، به كوشش مصطفی جواد و سالم آلوسی، قاهره، وزارۀ الاعلام؛ ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به كوشش ابراهیم كیلانی، بیروت، 1964م؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدۀ، به كوشش عبود شالجی، بیروت، 1398ق؛ حصری قیروانی، ابراهیم، زهر الآداب، به كوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1953م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت، 1404ق؛ زامباور، نسب نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمد جواد مشكور، تهران، 1356ش؛ صابی، هلال، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش فان اس، ویسبادن، 1402ق؛ طبری، تاریخ؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1967م؛ نیز: